The Peace Seekers
  • حکمت معنوی
  • حکمت روزانه
  • زبان
    • English/Vietnamese

هر كاری كه می كنید همه برای خودتان است، قسمت ۲ (Whatever You Do Is All for Yourself, P2)

6/24/2022

 
Picture

​Special Series
Excerpt from a conference between Supreme Master Ching Hai
and members of Supreme Master Television team (all vegans)
​Whatever You Do Is All for Yourself, P2, Jan. 21, 2022
https://suprememastertv.com/en1/v/161619416508.html
 
سریال ویژه
گلچینی از یك كنفرانس بین استاد اعظم چینگ های
و اعضای تیم تلویزیون استاد اعظم (جمعاً وگان)
هر كاری كه می كنید همه برای خودتان است، قسمت ۲، ۲۱ ژانویه ۲۰۲۲
https://suprememastertv.com/en1/v/161619416508.html

 
[...] حدیث بسیار جدی است. بیشتر جدی. همه اش مربوط به آموزشهای حضرت محمد، صلح بر او باد، بیشتر در مورد تعلیمات وی است. ظبط كردند، و، البته او باید جدی باشد.   
بیشتر اساتید جدی هستند. خوش شانسی كه شما یك بانو دارید اینطوری می توانید کمی بخندید. من به هند وكشورهای دیگر رفتم، به سختی استادی را دیدم كه بخندد. رنج زیادی است. اگر بتوانند زنده بمانند. باز هم خوب است. نه اینكه در مورد رنج صحبت كنیم. به هر حال ما باید بخندیم، تا حالت عصبی را كاهش دهیم.
و آنها حتی تلویزیون استاد اعظم را هم نداشتند. مجبور نبودند كه كار وكسبی را انجام دهند،‌ بجز كبیر، شاید. او پارچه می بافت تا برای امرار معاش بفروشد. حتی با وجود اینكه یكی از شاهزاده خانم ها الماس بزرگی بهش داد، قبول نكرد. بعد، او آن را زیر سقف پوشالی كلبه چسباند. كلبه پوشالی اش.  
و سپس به او گفت، "آن را زیر سقف پنهان كردم. اگر بهش احتیاج داشتید، لطفاً از آن استفاده كنید.تا بتوانید بهتر زندگی كنید." و آن وقت پس ازسال ها برگشت.  
نمی دانم كبیر است یا شخص دیگری. كه كفش ها را تعمیر می كرد؟ استادی كه كفش ها را را تعمیر می كرد چه كسی بود؟ به من بگویید؟ ( راویداس هست، استاد.) خیلی خُب، باشه، شاید او. مهم نیست. شبیه است. بنابراین، آنها متوضعانه، با فروتنی زندگی می كردند.  
سپس، سال ها بعد، شاهزاده خانم میرابا برگشت. و دید كه استادش هنوز هم همان كارش را انجام می دهد. او هنوز یك زندگی ساده ای داشت. 
از این جهت گفت، "استاد، چرا شما الماس برنداشتید و بفروشید؟ آنوقت دیگرمجبور نیستید كار كنید. الماسی كه به شما دادم كجاست؟"
سپس استاد گفت، "هر جا كه شما آن را گذاشتید. هنوز در آنجاست. پس بروید و آن را پیدا كنید." او همچنین هیچ كمك مالی نگرفت. چون سادوها به هر حال پول ندارند. سادو، به هندی به معنای راهب است. بنابراین، البته، حتی اگر آمدند، دست خالی آمدند. پس، او می خواست بهشان غذا بدهد. البته، ممكن است گرسنه باشند. از راه دور، وتشنه.        
من یك راهب را در هند دیدم و این چیزیست كه هنوز خیلی، خیلی، خیلی بطور تاسف بار پشیمان هستم. و گاهی از او طلب بخشش می كنم. در سفر زیارتی ام، بعضی وقتها به سراسر هند می رفتم و یك راهب، سادو، را دیدم كه در راه نشسته بود و چپق تنباكو از خاك و گل درست شده را می فروخت.  
و در آنوقت، البته، من جوان بودم و به نوعی حساس و متعصب بودم. بنابراین از او پرسیدم، "چرا این چنین چیزهایی را می فروشید؟" "من گیاهخوار هستم. سیگار نمی كشم. مشروب نمی خورم." داشتم اینطوری توی ذهنم فكر می كردم. مغرور و انتقادی. "من بهترینم." و چرا یك راهب چنین چیزی را می فروشد؟ چیزهای مضر وهمه اینها. سرم مدام با انواع انتقادات از راهب بیچاره می تپید.      
او گفت، "باید چیزی برای خوردن به دست بیاورم. چون ۱۴ روز است كه چیزی نداشتم. شكمم همش خالیه."
و من می توانستم شاید برای او از چند سكه یا چیزی دریغ كنم. در آن زمان، با اینكه پول زیادی نداشتم. اما به سادوهای دیگر، قدری قسمت می كردم. برای او، چون چپق تنباكو را می فروخت... مردم تنباكوی خشك را در چپق می گذارند و با آتشی روشن می كنند و درست مثل يك سیگار دود می كنند. با این تفاوت كه رول نشده، فقط درون چپق گذاشته شده. به خاطر این، من نمی خواستم چیزی به او بدهم.   
و سالها بعد، تا به امروز، گاهی بهش فكر میكنم. هنوز خیلی، خیلی شرمنده و بسیار پشیمانم، خیلی متاسفم. منظورم اینه كه راهب گرسنه بود. میتوانستم نصف از چاپاتی ام یا چیزی را با او قسمت كنم یا بهش یك كم پول بدم، سهیم كردن. اما نكردم، فقط چون چپق برای تنباكو می فروخت. تصورش را بكنید. من زیاد روشن ضمیر نبودم. افراد تازه روشن ضمیر- خیلی مغرور و بسیار، بسیار منتقدانه. امیدوارم شما اینطوری نباشید.
من این را به شما گفتم تا شما بتوانید از برخورد فضاوت آمیز دوري كنید. او به كسی آسیب نمی رسانید و بعضی ها اگر سیگار می كشیدند، به هر حال می خریدند، چه او فروخته باشد یا شخص دیگری فروخته باشد. موضوع این نیست، فقط این است كه گفت درمدت دوهفته گرسنه بود. حتی او را نبخشیدم تا بهش برای خوردن چیزی  بدم.
من پول زیادی نداشتم. اما با این حال، می توانستم حداقل یك چاپاتی یا چیزی به او بدهم. یه چیزی برای خریدن چاپاتی برای او. اما ایده های از پیش فرض شده داشتم. و او یك راهب، حتی راهب سالخورده بود. و مجبور بود چیزی بفروشد تا مقداری غذا داشته باشد، پس من نباید انتقاد می كردم.   
اما همچنان باید به شما بگویم كه ظاهر بیرونی می تواند باعث شود كه مردم نسبت به شما احساس متفاوتی  داشته باشند. چون من رداي راهب را نمی پوشم، بعضی افراد نمی خواهند از من دنباله روی كنند، حتی راهبان دیگر نیز ازم انتقاد می كنند، می گویند چرا رداي راهب را نمی پوشم. وقتی رداي راهب را می پوشم، به من گفتند كه من از موقعیتم بعنوان راهبه بودایی سوء استفاده میكنم تا مردم ازم پیروی كنند. پس، هر كاری می كنید، خوب نیست.     
اما از سوی دیگر، پوشیدن رداي راهب امن تر است. بخصوص برای زنان، وقتی كه من مجبور هستم   اینطوری به اطراف بروم. یك جورایی امن تره. حفاظت بیشتری است و مردم برای شما احترام بیشتری قائل هستند، بی درنگ مورد پذیرش بیشتری هستند، قبل از اینكه حتی دهانتان را باز كنید. اما در بعضی موارد حتی پولی برای خریدن مقداری غذا برای آن راهب بیچاره نمی دهند. [...]    
 و من یك بار یادم میآید؛ شوخی بود اما واقعی بود. لئوناردو دی كاپریو را می شناسید؟ اما می دانید، كاپری در ایتالیا یك منظقه بسیار مشهور است. منطقه ي بسیار ویژه. پر تپه، با كوه و دریا. و آنها به همه ي افراد مشهور خوش آمد می گویند. مهم نیست بد یا خوب، به شرط اینكه معروف باشید. من آن را مشاهده كردم.    
پس یكبار، خیلی وقت پیش كه هنوز در فلوریدا بودم، و با بعضی از راهبان خارجی، راهبان و راهبه های مقیم زندگی میكردم، و فیلمی را دیدم كه دی كاپریو تقریباً برای بازی در نقش پسری معلول یك پسر ساده لوح برنده اسكار شد؟   
من گفتم، "اوه، البته. او فقط خودش را بازی می كند، به همین دلیل است كه او در عنصر خودش است"
دی كاپریو، من خیلی دوسش دارم. بازیگریش را دوست دارم. نقشهای بسیاری ایفا کرد و واقعاً می توانست در آن باشد. توی یك زندگی سابق یكی از دوستانم بود، اما، البته، چیزی بیادش نمیآید. شاید برای همین است كه الان اینقدر مشهوره، و هنوز هم گاهی اوقات برای قوم-حیوانات و غیره مبارزه می كند. این بخش خوبش هنوز اونجاست. فقط وگان را فراموش كرده.         
زمانیكه به دنیا میآییم، همه چیز را  فراموش می كنیم.  خیلی حیفه. به این دلیل است كه ما نباید دوباره در اینجا متولد شویم. حتی بودا، وقتی كه در قصر بود، گیاهخوار نبود. او رفیقه های زیادی داشت ( زنان منصوب شده برای شاهزاده، بدون نکاح). همه اساتید هرگز قدیس به دنیا نمی آیند. به همین دلیل می گویند، "هر قدیسی  گذشته ای دارد، هر گناهکاری آینده اي دارد." من امیدوارم هر گناهکاری آینده اي داشته باشد. 

Comments are closed.

    Categories

    All
    For Disciples
    Heartline
    Spiritual Stories
    Spiritual Wisdom
    The Masters
    While On The Path

Powered by Create your own unique website with customizable templates.
  • حکمت معنوی
  • حکمت روزانه
  • زبان
    • English/Vietnamese