گلچینی از یك تماس تلفنی با استاد اعظم چینگ های (وگان) و اعضای تیم تلویزیون استاد اعظم (جمعاً وگان) https://youtu.be/yG9VVcA6t5g شهر آسترال (علوی)
در بین هر جهان تثبت شده، یك فضا و محدوده آزاد وجود دارد. همانطور كه بهتان گفتم بین این سه دنیا و سطح پنچم یك فضا و محدوده آزاد بنام سطح چهارم وجود دارد. كه می توانید ازش بعنوان يك سرزمین مختار استفاده كنید، سرزمین غیر مسكونی. برخی بوداها، برخی بودیستواها، در آنجا مقداری زمینی را برای شاگردان، مؤمنین خودشان آفریدند. و بین هر سطح یك فضا و محدوده آزاد، پهناور و حجیم و دست نیافتنی وجود دارد. بعنوان مثال اگر می خواهید به سطح پنچم بروید، به یك استاد نیازدارید تا شما را ازمیان سطح چهارم به آنجا ببرد. برای هركسی بیش حد فراخ است كه حتی جایی را بشناسد. بدون نور خودتان آن محدوده تاریك خواهد بود. بدون نور تمام موجودات آنجا، آن محدوده تاریك است. این فقط یك محدوده و فضای آزاد است. پس، درست شبیه بین سطح آسترال و سطح دوم، یك فضای آزاد وجود دارد. برخی از خوبان، برخی اساتید در آنجا برای مردم خود، برای بعضی از افراد نیك، مؤمنین این اساتید یا این موجودات نیك تعدادی بهشت آفریدند. این به من یادآوری می كند، یك فلیمی بنام "شهر آسترال (علوی)" هست. عنوان فیلم: "شهر آسترال (علوی) یك سفر معنوی" (نوسو لار) برنده جایزه فلیم برزیلی (۲۰۲۱) بر اساس كتابی توسط فرانسیكو كاندیدا خاویر بله، این داستان حقیقی است. بجز اینكه قشنگتر، پرزرق و برق تر و باشكوه تر و درخشندتر و درخشان و تابان تر از آن است. و آنجا موجودات زیبا هستند. شخص مسنی وجود ندارد. وقتی آنجا می روید، باز جوان می شوید. و از نو سالم می شوید، مهم نیست اگر معلول یا دارای بیماری ناعلاج بودید، در آنجا جوان، سالم و خوشحال خواهید شد. این یك محدوده جدایی است كه برخی اساتید آفریدند تا روح های قابل رستگار شدن را از این سیاره نجات دهند. بنابراین، تمام محدوده های مابین برای آفریدن انواع مختلف بهشت ها برای افراد مختلف استفاده شده اند، گذشته از بهشت های اساتید مختلف از اساتید سطوح مختلف وجود دارد. آنها بهشت های مختلفی می آفرینند. اگر سطح خیلی بالا نباشد آنگاه سطح پایین تری می آفرینند. اما به قرابت یا به شخص نیز بستگی دارد، و اینكه موجودات كدام سطح بودند تا نجات دهند. آن یادم می اندازد فیلمی هست به نام "شهر آسترال (علوی)" یادتان می آید وقتی كه آن موجود نیك مقدس پیش آن دكتر ناامید كه تازه درگذشته بود، آمد؟ و اونجا دراز كشیده، بود سرانجام به سوی خدا دعا كرد. گفت، "به نام خدا بخاطر عشق خدا یك كسی به من كمك كنه." و بعد آمدند. و آنوققت بسیاری از این موجودات آسترال. خیلی زشت و پرخاشگر وجود داشتند و سعی می كردند كه آنها را بترسانند و همه اینا. و بعد آن موجود مقدس از این شهر آسترال، دستش را دراز كرد. دستش را بسوی آن موجودات سطح پایین دراز كرد، انگار كه می گفت،"با من بیاید. من شما را نیز به بهشت، به شهر آسترال خواهم برد" اما موجودات آسترال، آن جنگجویان، پرخوشگران، فقط عقبب نشینی كردند. یه جوری از ژست دوستانه اش، در پاسخ به پرخاشگریشان غافلگیر شدند. اونا اون دكتر، دكتر تازه فوت شده را آزار می دادند و همه اینها. سپس آن مقدس دستش را دراز كرد، كه گویی "با من بیاید. شما را نیز خواهم برد." اما آنها اینكار را نكردند. می دانستند، این موجودات استرال می دانستند كه آنها چه كسی هستند. آنها قدیسان را می شناسند. اما باز هم فوراً با او نیامدند. اینكار را نكردند. قدم به عقب برداشتند. و فقط به جای همیشگیشان برگشتند، جاییكه آنها آب گل آلود را می نوشند. من آبی نمی بینم فقط گل. حداقل مرطوبه به این میگن آب و حتی برایش می جنگند. حتی ما انسان ها، آب گل آلود را نمی نوشیم. اما آنها مجبورند، چون این جهنمشان اینطوریه. و آنها حتی با قدیسان هم نمیآیند. می دانند كه اونا چه كسی هستند. موجودات استرال می دانند كه اونا قدیسان هستند و میتوانند آنها را به بهشت ببرند. اما از رفتن امتناع می كنند. می بینیند؟ --"ده فرمان و حضرت موسی و مورچه ها"، قسمت ۵ Comments are closed.
|