The Peace Seekers
  • حکمت معنوی
  • حکمت روزانه
  • زبان
    • English/Vietnamese

به یاد  استاد باشید، مانند استاد شوید (Remember Master, Become Like The Master)

1/13/2022

 
Picture
"فیض الهی از تصویر بودای زنده"، قسمت ۱
سخنرانی توسط استاد اعظم چینگ های (وگان) 
مونتكلر، کالیفرنیا، ایالات متحده امریكا - ۲۱ مارس، ۱۹۹۱     
(در اصل به زبان اولاك )
https://youtu.be/fNgvqt6vqI

هر چه بیشتر به استاد فكر كنیم،
بیشتر شبیه او هستیم
 
و بسیاری از افراد نیز سطح مرا درست متوجه نشدند.
بعنوان مثال، افراد بسیاری فكر می كردند شما را مجبور می كنم كه مرا بیاد بیاوردید، و سپس شما طبیعت بودادیی خودتان را فراموش می كنید. اما در عین حال، گفتند، "همه چیز یكی است." آنها نمی دانند كه طبیعت بودایی من و طبیعت بودایی شما یكی است.
به یاد آوردن من به معنای به یاد آوردن خودتان است. هیچ مشكلی نیست، هیچ موردی برای ترسیدن وجود ندارد. شخصی كه به طبیعت بودایی رسیده است، آنگاه طبیعت بودای او و طبیعت بودای ما به هم متصل می شوند، بنابراین وقتی كه آنها را به یاد می آوریم، مانند به یاد آوردن خودمان است. اما حالا اگر مجبور شویم خودمان را به باد بیاوریم، چگونه می تونیم این كار را بكنیم، متوجه هستید؟
 ما میدانیم كه انواع كمبود ها، انواع وابستگی های دنیوی، هر نوع جهلی را داریم. میدانیم كه هنوز شایسته نیستیم.
حتی با جود اینكه به گفته های استادمان ایمان داریم، كه ما هم همان طبیعت بودایی استاد را داریم، كه عین استاد هستیم، اما نادانیمان، اشتباهاتمان، تصورات ما، مانع شده است. اجازه نمی دهند كه همه چیزهایی را كه استادمان گفته است را درك كنیم. به ما اجازه نمیدهند كه در موقعیت یكسانی چون استادمان قرار بگیریم. ما قبلاً صد در صد به وضوح می دانیم. به این دلیل است كه در برابر استادمان تعظیم می كنیم، "اوه، آن شخص صد در صد روشن ضمیر است." به همین دلیل است كه دلتنگ استادمان هستیم و به او امیدواریم، و به او ایمان داریم، متوجه هستید؟
اما ایمان به او یعنی ایمان به چه كسی؟ بدین معناست كه به طبیعت بودایی جامع خود، ایمان داریم. نه چیز دیگری.
هر چه بیشتر به استاد ایمان داشته باشیم، هر چه بیشتر به او فكر كنیم، بیشتر شبیه وی هستیم. بیشتر و بیشتر شبیه او هستیم، سپس ما با او متحد می شویم، این بدان معناست كه ما با استاد خودمان یكی هستیم. پس چرا نیاز به صحبت  در مورد دوگانگی وجود دارد؟ آیا باید بگوییم من و استاد دو تن هستیم؟
استاد بودا شده است، پس فردا من بودا می شوم؛ پس آیا دو بودا وجود دارد؟ دو بودا ولی یك ماهیت بودایی، متوجه هستید؟ یك ماهیت اصلی. بنابراین،هیچ ترسی برای دلتنگی برای استاد وجود ندارد. 
معنی دلتنگی برای استاد چیست ؟ بدین معناست كه ما گفته استاد را به خاطر می آوریم، چه چیزی استاد به ما یاد داده است، چگونه استاد رفتار كرده است، چقدر استاد دلسوز است؟ بعد كم كم مانند این میشویم، متوجه هستید؟
"به جوهر نزدیك تر شوید سپس تیره می شوید. به نور نزدیك تر شوید سپس تابان می شوید." اما چقدر نزدیك؟ این نزدیكی از نظر فیزیكی نیست، بلكه در آرمان، در افكار نزدیك بودن است. هر چه نزدیكتر باشیم، بیشتر شبیه هستیم. هر چه بیشتر شبیه هم شویم، بالاتر می رویم، درست؟
بنابراین،‌ بسیاری از مردم مرا درك نمی كنند، آنها مدام كنایه می زنند، می گویند اگر استاد به شاگردان بگوید كه اینكار را بكنید، آنوقت شاگردان ماهیت بودایی خودشان را از دست میدهند. اینطوری نیست. این فقط یك راه برای كمك به شما است.
چون اگر من شما را مجبور كنم كه طبیعت بودایی خودتان را بیاد بیاورید، برایتان خیلی سخته. شما نمی دانید، هنوز به طور كامل آن را نمی دانید، فقط یك كمی آن را درك می كنید، اما اعتماد به خودتان نفس كامل ندارید. شما فقط نسبت به قبل اعتماد به نفس بیشتری دارید، همین، درسته؟
تا اینكه یك روز، اگر مدام تدریس مرا به یاد بیاوردید و آن را  تمرین كنید، مرا به یاد بیاوردید، آنگاه انرژی من با انرژی شما ادغام می شود، و بعدش شما تبدیل به من خواهید شد.
در ممارست معنوی، هر شاگرد راه متفاوتی برای ورود دارد. بعضی افراد الهام یا رویایی دارند؛ آنها به سطح بالاتر میروند و قلمرو های زیبایی را می بینند، و سپس ایمان می آوردند، و به ممارست ادامه می دهند. استاد را هم بسته به هر فردی یك كم یا زیاد یاد می كنند.
و افرادی هستند كه به دلیل درك شان به اینجا می آیند. آنها فكر می كنند تدریس استاد بسیار سودمند، بسیار روشن ضمیرانه و طبق طرز فكرشان بسیار منطقی است، خیلی شبیه انتظارات شان از یك استاد است. صد در صد مطمئن هستند كه این برایشان مناسب است و هیچ نظریه دیگری وجود ندارد كه آنها تحسینش كنند. و این دلیلی است كه آنها آمدند. به این معنا كه راه حكمت را دنبال می كنند.
و ما از راه های معجزه آسا وارد می شویم. یعنی قلمروهای زیبایی را می بینیم، بعد می دانیم آن قلمروها حقیقت دارند. اما قلمروهای توهمی متفاوتند. من تفاوت قلمروهای واقعی و قلمروهای دروغین را به شما یاد داده ام.    
با این حال، افراد زیادی هنوز هم درك نمی كنند، و به تذكر دادن در چیزهای مختلف ادامه می دهند. آنها جرعت نمی كنند بطور مستقیم بگویند، اما مدام به من تذكر می دهند كه نباید مردم را مجبور كنم به این قلمرو یا  آن قلمرو نگاه كنند؛ آن قلمروها دروغین هستند. چطور می توانند دروغین باشند؟
قلمروهای كاذب وجود دارد و قلمروهای واقعي وجود دارد. اگر همه قلمروها كاذب باشند، چگونه آن بیرون هزاران هزار سیاره داریم؟
قلمروی ما نیز یك قلمروی كاذب نامیده می شود، اما دروغین نیست. متوجه اید؟ وجود دارد اما وجود ندارد، فقط همین. باید به خلاف حقیقت متوسل شویم تا حقیقت را پیدا كنیم. اگر همه چیز كاذب، دروغین، دروغین است پس چرا ممارست كنیم؟ اگر همه چیز دروغین است پس فراموش كنید، باشه؟ آنوقت برای اینكه بالا برویم به چه چیزی بچسبیم؟ اگرچه راه پله سطح فوقانی نیست، اتاقی نیست كه بخواهیم به آن برویم، اما باید از راه پله استفاده كنیم تا به اتاق برویم، تا در امان باشیم. فقط همین.       
و خیلی ها هستند كه میگویند چرا باید عكس استاد را بپوشیم، یعنی به فرم بیرونی بچسبیم. اما آنها فراموش می كنند كه ما حتی نمی دانیم "كوان كانگ" چه كسی است. او چند هزار سال پیش زندگی میكرد. فقط چند تا عكس از او ترسیم می كنند، و ما را وادار می كنند به آن تعظیم كنیم. و گاهی اوقات، ما را مجبور می كنند به بودای چوبی، بودای مسی، صلیب تعظیم كنیم، یا صلیب را به یاد بیاوریم یا صلیب را بپوشییم.
شما عكس استادی را كه هنوز زنده است، كه هنوز فعال است، كه شما به وضوح می بینید را می پوشید و آنها بهش می گویند چسبیدن به فرم. پس پوشیدن تمام عكس های دیگر چطور؟
زمانیكه استاد هنوز زنده است، وقتیكه هنوز ضعیف هستیم اشكالی ندارد عکس را بپوشیم، در بر می پوشیم تا به آن یك كم تكیه كنیم تا بالا برویم. یك كودك تازه متولد شده، یك كودك دو یا سه ساله، ما نمی توانیم  بدون گرفتن دستش یا بدون اینكه كسی برای كمك به او بایستد، مجبور به دویدن كنیم. فقط بگذارید چند قدم برود، بعدش پدر و مادرش باید او را بگیرند، درست؟ در غیر اینصورت مدام به زمین میافتد و به سر یا گردنش صدمه میزند، برای مثال اینطور.
در آینده، زمانیكه شما از قبل پیشرفت كرده اید، آن زمان، به استاد حتی بیشتر احترام خواهید گذاشت، چون درك خواهید كرد كه استادتان چقدر سختی كشیده است، و به این موضوع حتی بیشتر از الان احترام خواهید گذاشت. الان عکس را آویزان می كنیم برای اینكه تاب بیاوریم، تا بتوانیم ممارست كنیم، اینطور می توانیم برای ممارست كردن به آن تكیه كنیم.   
درست مثل بچه ای كه الان داره راه رفتن را یاد می گیرد، هنوز پایدار نیست، بنابراین باید دست پدر و مادرش را بگیرد. ولی به این معنا نیست كه به والدینش متكی است. باید به آنها تكیه كند تا بزرگ شود. اینطور نیست كه والدین بخواهند فرزندانشان كاملاً به آنها تكیه كنند و همیشه دست فرزندانشان را در همه جا بگیرند. آنها این را می دانند.   
والدین افراد معمولی هستند اما میدانند چه موقع فرزندانشان را در آغوش بگیرند، و چه موقع رها كنند، چه برسد به یك استاد، چگونه امكان دارد كه او نداند چه زمانی رها كند چه زمانی نگه دارد. با این حال آنها مدام تذكر می دهند. متوجه می شوید؟
هر جا كه می روم، برایم مهم نیست ولی وقت ندارم توضیح بدهم. پس بگذارید باشه. من نگران این چیزها نیستم. اگر بخواهم واضح توضیح دهم خیلی خسته كننده است. باید مدتی بحث كنیم. بنابراین هر جا كه می روم، من فقط وانمود می كنم كه "طبیعت انسان ذاتاً ساده لوح است". چیزی نمی داند. كه كمتر خسته كننده است، همه خوشند هستند، متوجه می شوید؟   
تعلیم فقط برای شاگردانم است. برای غریبه ها، هر كسی درخواست كند من صحبت خواهم كرد. وگرنه، اینكار را نمی كنم. از آنجایی كه كلمات من بسیار ارزشمند هستند، نمی توانم آنها را تصادفی بیان كنم یا هر جایی صحبت كنم، متوجه می شوید؟   
​

Comments are closed.

    Categories

    All
    For Disciples
    Heartline
    Spiritual Stories
    Spiritual Wisdom
    The Masters
    While On The Path

Powered by Create your own unique website with customizable templates.
  • حکمت معنوی
  • حکمت روزانه
  • زبان
    • English/Vietnamese