گلچینی از یك سخنرانی توسط استاد اعظم چینگ های (وگان) "داستان های بودایی: جواهراتی که آرزو را به واقعیت می رسانند"، قسمت ۱ مرجع: ویدئو استاد اعظم # ۱۰۷۴ - ۱ فرانسه - ۱۳ اوت ۲۰۱۵ https://youtu.be/KrPLGOK_wns امن تر است اگر شما خواهان رستگاری باشید
من فقط می خواهم به شما بگویم، فقط می خواهم به شما یادآوری كنم. از آنجا که همه این داستان ها و اجری که شما به دست می آورید وقتیکه از گنبد بودا مراقبت می کنید، یا به بوداهای زنده یا به بوداهای گذشته یا جامعه راهبان چیزی تقدیم میکنید - همه اینها برای افراد عادی است - افرادی که بسته به اجرشان می خواهند دوباره چون خدایان - شاید خدایان كوچك، یا خدایان بزرگ در بهشت متولد شوند - یا افرادی که مایل هستند که دوباره انسان هایی ثروتمند و قدرتمند شوند، به یاد می آورید، همه آنها اجر خودشان را وقف زندگی بعدی كردند تا این پادشاه و از آن مقامات رسمی، و خدایان در این و آن بهشت شوند. ولی این برای ما نیست. اما خوبه اگر شما این را بدانید. بعلاوه، به شما یادآوری می كند تا به خوبی ممارست كنید و احكام را رعایت كنید. به دلیل اینکه، به دلیل اینکه، به دلیل اینکه... بله. به یاد می آورید، بعنوان مثال حتی دیروز، زن مسنی که گنبد بودا را رنگ و تعمیر کرد، "گنبد" بمعنی برخی چیزهای كوچك که می سازند شاید برای اینكه اثار باقی مانده جسد یا یك مجسمه او را در آن قرار دهند تا به آن تعظیم كنند، تا به مردم یادآوری کند که بودا آنجا بوده، وجود داشته و ممارست کرده است، و بخاطر اینكه برای قدری حفاظت و اجر دعا کنند، ازاینرو او آن را رنگ كرد، همراه با ۵۰۰ نفر آنرا تعمیر كرد. آه، نه، متاسفم، ۳۲ نفر. من همیشه ۵۰۰، ۵۰۰، ۵۰۰ را به یاد می آورم ، این فرق دارد، ۳۲ نفر. و بعد همیشه نیز،غنی، ثروتمند، باهوش و نیرومند با این ۳۲ نفر بر می گشت. این بستگی دارد به اینکه چه انجام دادند. ازاینرو زرنگ، هوشمند و زیبا بود. و او نیز دارای خلق و خوی بسیار خوب و استاندارد معنوی بود. و او بودا را ملاقات كرد، پیش از این در آن زندگی ممارست کرد، زندگی پس از زندگی به این شكل در بسیاری از دوره های زندگی آنها همیشه ثروتمند، مشهور، هوشمند و زیبا بودند. اما همیشه با کارمای (بد) تعقیب شده، بخاطر اینكه فقط یك باقالو را كشتند. فقط یك بافالو. همیشه به قتل رسیدند، با چنین طریقه وحشناكی درگذشتند. بنابراین ملتفت باشید، قدرت و پول چیزی برایمان به ارمغان نمی آورد، ما را از هیچ چیز محفاظت نمی کند. کارمای (بد) هنوز هم وجود دارد و ما را زندگی پس از زندگی تعقیب می كند، تا به نحوی حل شود، زیرا قدرت کارمای (بد) به نوعی منحل شده، یا شاید هم زمانش رسیده است تا کارمای (بد) به انجام رسیده است. بنابراین هیچ امنیتی وجود ندارد. برای همه ما هیچ امنیتی وجود ندارد که با هر گونه قدرت، اجر، هر چیزی كه هست در بهشت یا کره زمین بمانیم. اینها همه بی ثبات هستند. بنابراین بهتر است که ما ممارستی مانند روشن ضمیری آنی را انجام دهیم، و سپس، از آن به بعد هرگز در مورد چیز دیگری نگران نخواهیم بود. این باور نکردنی است. حتی اگر چه شما اجر معنوی خوبی را به دست آورده اید، اما اگر مرتكب کارمای بدی شده اید شما همچنین باید غرامت بدهید. آنها آن را از كل كم نمی كنند، "باشه، من اجر زیادی دارم، چرا شما مقداری از آن را برای جبران كارمای (بد) من برنمی دارید؟" نه، آنها این كار را نمی كنند. كارمای (بد)، كارمای (بد) است. اجر، اجر است. مشكل این است. بجز... بجز اینکه شما قبلاً یك استاد را ملاقات كرده اید، و حتی آنزمان اگر كارمای (بد) داشتید... حتی آنزمان اگر شما كارمای (بد) داشتید، باز هم ابتدا به بهشت می روید، زیرا که استاد شما را تعالی خواهد داد - حتی اشخاص غیر متشرف - و از آن به بعد، به دلیل آن اجر، او به اجر داشتن ادامه خواهد داد. و هر چه كارمای (بد) است فقط پشت سر در یك محلی روبفساد گذاشته می شود. و یاما با آب جاری شده در دهان فقط به بالا نگاه می كند، نمی تواند به پایین ببردش. به یاد دارید، یك دزد وجود داشت... من این داستان را در مورد دزد برایتان بیان كردم. پدرش به او گفت،" اصلاً به هیچ معبدی برای گوش كردن، نرو." اما بعداً تصادفاً در یك معبد بود و بعد یك زمان گوش فرا داد. و سپس او یك جمله را شنید که می گفت، "خدایان حقیقی هیچ سایه ای ندارند" فقط این را به خاطر سپرد، تشرف را به یاد می آوردید. احتمالاً او فقط به آن یكی گوش داد. و بعد یك روز، او به دزدی خودش ادادمه داد و پدرش به او گفت که او همیشه باید فرار كند؛ برای فرار كردن راه های بسیاری را به او نشان داد. خوب است، اما یك روز او دستگیر شد. و "پدرش به او گفت حتی اگر دستگیر شدی، اعتراف نكن، آنوقت مشکلی نیست. هیچكس نمی تواند کاری با تو انجام دهد. فقط بگو "نه، نه، من این کار را نكرده ام، من این کار را نكرده ام" سپس وقتیكه دستگیر شده بود و اینكار را كرد گفت، "نه، نه، من این کار را نكرده ام، من نبودم. نه، نه، من این کار را نكرده ام. من قصد سرقت كردن هیچ چیزی را نداشتم، نه، نه، من هیچ چیزی ندارم. نه، به این نگاه كنید هیچ چیزی نیست." بنابراین مردم نمی توانستند کاری انجام دهند، و آنزمان فکر كردند، "اه، اگر ما تظاهر كنیم که خدا هستیم، آنوقت اعتراف خواهد كرد." چون او گفت، "من حقیقت را به شما می گویم، حتی اگر خدایان اینجا باشند، آنها باید اینرا بدانند." بنابراین، گفتند باشه، این را آزمایش كردند. و تظاهر كردند که خدایان هستند و از او سوال کردند، او را مورد بازجویی قرار دادند. و بعد چراغی را روشن كردند و با قیافه مرموز و همه این چیزها، و در شب از او بازجویی کردند. و بعد نزدیك بود که... دل توی دلش نبود. از آنجایی که در مقابل خداوند است، نزدیك بود که حقیقت را بگوید . آنها خودشان را باشكوه و شاهانه و مانند یك خدا ساختند. او در شرف اعتراف كردن بود. و در آن هنگام درخشش لامپ روی آنها و سایه اشان را بر روی دیوار دید. و به یاد آورد که در معبد گفته شد، "خدایان حقیقی هیچ سایه ای ندارند." سپس او ادامه داد، "نه، نه، من اینکار را نكردم! من اینکار را نكردم! اگر شما خدا هستید شما قبلاً این را می دانید. از من نپرسید." برای این آنها به او اجازه رفتن دادند. فكر كردند که حقیقت را می گوید. و از ان به بعد، پس از اینکه درگذشت به بهشت رفت. برای اینكه به یك جمله از آن، احتمالاً یك تشرف را گوش كرد. سپس آن شخص آمد به نزدش، شخصی که به او گفته بود به معبد برو، به نزدش آمد و گفت، ."خُب، بعد چند روز اجر تو به پایان خواهد رسید و برای آنچه كردی تو را به جهنم خواهند فرستاد. پس اگر قاضی آمد و سوال كرد... اما هنوز مقداری اجر باقی داری. پس، اگر قاضی بیاید و سوال كند آیا ابتدا اجرت را میخواهی یا ابتدا مجازات گناه ات را می خواهی. پس بگو، "اول اجر معنوی خودم را می خواهم." و سپس بعد از آن هنوز همچنان به ماندن یا رفتن به بهشت بالاتر ادمه داد، سپس آن استاد به تعلیم دادن به او ادامه داد، و بعد او اجر بیشتری داشت، اجر بیشتر، و دیگر چه كسی در به گناه اهمیت می دهد؟ بهتر و امن تر است که در ذهن شما بماند که رستگاری را می خواهید، خواستار هدف نهایی برای ممارست كردن هستید. شما نمی خواهید که در یك بهشت خدا باشید. نمی خواهید که انسانی با ثروت و قدرت و همه این چیزها باشید. مگراینكه مایل باشید اینكار را انجام دهید زیرا که فكر می كنید... مگراینكه وقتی شما به بالا می روید و متوجه می شوید، "خُب، اگر من نخست وزیر این كشور شوم، آنزمان می توانم اینطور و اینجور به اقوام، دوستان و هموطنانم كمك كنم." ازاینرو، باشه. انتخاب شما. انتخاب شما، نه اینكه توسط كارما تحت فشار قرار گرفته باشید. Comments are closed.
|