The Peace Seekers
  • حکمت معنوی
  • حکمت روزانه
  • زبان
    • English/Vietnamese

قبل از خودتان ملاحظهٔ دیگران را بكنید، قسمت ۵ (Consider Others Before Ourselves, P5)

5/31/2021

 
Picture
سریال ویژه
گلچینی از یك سخنرانی توسط استاد اعظم چینگ های (وگان)
"قبل از خودتان ملاحظهٔ دیگران را بكنید" قسمت ۵
هفته: ۱۷۵ بخش: ۱۲۲۱
   اشرام جدید، تایوان (فُرموسا) - ۲۸ دسامبر  ۲۰۱۹
http://suprememastertv.com/en1/v/122382270493.html
https://youtu.be/IGYjOqnIh5o

ملاحظهٔ دیگران را بكنید       فقط نگیرید ، همیشه اهدا كنید،         بدون شرط و قید راهش هست!      

ملاحظهٔ دیگران را بكنید
 
استاد اعظم: مثل دیشب، یك میهمانی داشتیم، و بعد البته وقتی به خانه برگشتم، مجبور به کاغذ بازی (كار اداری) بودم. تا ... نمی دانم، چه ساعتی بود؟ ساعت چهار صبح. بعد البته، باید خودم را بشویم و برای مدیتیشن بروم. اما كارم را تمام كردم، كار ضروری را قبلاً فرستادم.   
به محض اینكه به خانه آمدم، هر كاری كه ضروری بود را فوری تمام كردم، آن را فرستادم، تا بتوانند سریع آن را درست كنند. چون براساس هر چیزی كه من تصحیح کردم، آنها باید درست كنند. و شما می دانید به چند ترجمه نیاز داریم، زبانهای بسیاری.
پس، این یك همكاری گسترده بین افراد بسیاری است. 
برای این، به محض اینكه تمامش می كنم، آن را می فرستم. اما، مثل امروز، وقتی كارهای دیگر چندان ضروری نیستند، باز هم سعی كردم تا ساعت چهار صبح آن را تمام كنم. برای من احساس تاسف نكنید. این كار معمول من است. من اینطوری كار می كنم تا تمام شود.  
نمیتوانم كار را تمام نشده ول كنم، مگر اینكه بعد از یك مدت طولانی هنوز هم خیلی مانده باشه، آنوقت می گم، "باشه، فردا صبح میتوانم آنرا انجام دهم."سپس، كار را ساعت چهار بپایان رساندم. دستیارم را در نظر می گیرم، كسی كه میآید و اسناد را بر میدارد یا اسناد جدیدی برایم میآورد. رعایت این را میكنم كه ساعت چهار صبح است؛ دیگه نمیخواستم بهشون زنگ بزنم. برای این، آنرا از پنچره روی ماشین گلف انداختم، تا بدانند كه از كجا بردارند.             
آن را برنداشتند.
اینطور، آنرا یافتم. آن هنوز هم در انجا بود. البته، خوشحال نبودم. با اینكه چیز فوری نیست، اما می بایستی از پیش روانه شده باشد، تا سایران بدانند در تلویزیون [استاد اعظم] كدام یك را تنظیم كنند و چه كار دیگری خواهند داشت، تا آنها منتظر نمانند. نه، هنوز هم آنجا بود.  
جای خوش شانسی بود كه ضروری نبود، جای خوش شانسی بود كه به چیز زیادی برای تصحیح نبود، آنها قبلاً می دانستند كجا باید برش دارند. آمدند تا مدارك جدیدی به من بدهند. اینطور نیست كه آنها از آن منطقه عبور نكردند. ولی آن را ندیدند، نگاه نكردند.   
بنابراین، با ملاحظه دیگران كردن، چون، من مراعات آنها را می کنم،  اغلب باید بجای آن ناخوشی بگیرم. این خوشایند نیست، كه كشف كنید كه چیزی كه براش سخت كار كردید و امیدوارید صبح زود آنرا بردارند، هنگامی كه اسناد جدید را معاوضه  مي كنند و اسناد قدیمی را برمی دارند. آنها اینكار را نكردند   
اصلاً احساس خیلی خوبی نیست.
و شما مرا می شناسید. مایل هستم كه هم چیز را سریعتر تمام كنم تا به پروژه بعدی بروم. ما فقط اینها را نداریم. کارهای دیگری داریم که دائما در انتظار و در راه می باشند. ازاینرو، البته خوشحال نبودم. 
بنابراین، ملاحظه كردن دیگران همیشه نمی تواند احساس رضایت را در شما ایجاد كند. اما باز هم باید اینكار را انجام دهید. البته همیشه به شما می گویم هر چه برای دیگران انجام می دهید، باعث می شود احساس خوشبختی كنید، همیشه همینطور نیست. 
دیشب، یك میهمانی خوبی داشتند، با پاكت قرمز برای پول خوش شانس، همه چیز. و استاد شوخی میکردند و استاد در كنار آنها ماندند. خیلی شاد بودند - با روحیه آسوده - و فراموش كردند كار كنند. اینطور، صبح، اسناد تمام شده مرا برنداشتند. البته، آنها را درك میكنم، خیلی خوب متوجه میشوم. اما بدین معنانیست كه مرا خوشحال می كند.       
بنابراین، آنها را سرزنش كردم، البته.
اینطور نیست كه بگویم، "اه خوب، ادامه دهید، شما را درك می كنم. مهم نیست، استاد همه كارها را انجام می دهد، استاد می تواند همه كارها را انجام دهد." البته، من وظیفه خودم را انجام می دهم. الان حتی همه كارها را انجام می دهم. فقط باید بردارند و آنرا به افراد دیگر بدهند تا به كار ادامه دهند. نه اینكه مجبور باشند به حیاط من یا داخل دروازه وارد شوند، تا بترسند، بترسند كه استاد را بیدار كنند، مزاحم استاد شوند، نه، آن بیرون است!
آن را از پنچره روی ماشین گلف انداختم، بطوری كه سقف داشت. و روی آن هم یك سقف گذاشتند. آنها یك سقف در بالا گذاشتند، تا ماشین بتواند اونجا پارك كند، مثل يك گاراژ بی دیوار ولی سقف دار. و بعد آنرا داخل ماشین گلف نیز قرار دادم. بنابراین، دوبرابر حفاظت داشت و توسط دو دیوار احاطه شده بود، طوریكه باد آنرا نخواهد برد یا باران آنرا خیس نخواهد كرد. البته، آنرا در یك كیسه پلاستكی ضد باران گذاشتم و آنرا بستم، گره زدم. این كاری است كه ما همیشه انجام می دهیم.
بنابراین، با ملاحظه كردن دیگران، درخواست پاداش نكنید.
من اغلب ملاحظه آنها را می كنم و خودم مشكل دارم. اما نمی توانم كمكی به آن كنم. من خودم را نمی شناسم. زن سالخورده، سرسخت. به روش قدیمی خود ادامه می دهد. بارها اینكار را كردند، مثل هر وقت من ملاحظه اشان را می كنم، آنوقت یك دردسری خواهم داشت. لیكن نمی توانم آن را تغییر بدهم.  
بارها تهدیدشان كردم، "دفعه بعدی، در عوض برای شما دردسر درست خواهم كرد." اما اینكار را نخواهم كرد. هیچوقت اینكار را نكردم. همیشه همینطوره. پس، نگویید كه استاد همیشه بما میآموزد، "هر كاری برای دیگران انجام میدهید، منفعت خواهید داشت، احساس خوشبختی خواهید كرد." بله، بطور معمول، اما نه همیشه.
شما خوشحال هستید چون می دانید كه مهربان و شایسته هستید، اگر به هر طریقی دیگران را قبل از خودتان در نظر بگیرید. در اعماق قلبتان می دانید كه كار درستی انجام می دهید و این باید شما را خوشحال كند. اما به این معنا نیست كه اوضاع مرتب می شود چون شما خوب هستید، چون ملاحظه دیگران را می كنید، این شما را خوشحال خواهد كرد. نه. نه.   
بیاد می آورید اول اكتبر، از چندتا هنرمند دعوت كردم؟ 
Picture
فقط نگیرید، تمام مدت اهدا كنید ​
https://youtu.be/Rd3snldMuTU
 
و داستانی را كه او در مورد سگی خواند كه بسختی تلاش میكرد برای اینكه به اسب كمك كند تا اسب را آزاد كند را بیاد میآورید؟ و اسب مدام به او لگد می زد، چون او هم نمی دانست چرا (سگ) دردسر درست می كند. شاید می دانست، اما نمی خواست كه سگ به خودش صدمه بزند. شاید اینطوری باشه. 
هر دو آنها سعی داشتند از یك دیگر محافظت كنند.
و بالاخره، سگ توانست طنابی را كه روی درب گیر كرده بود را جابجا كند. تمام مدت رو به بالا و به بالا میپرید و طناب را گاز میگرفت یا طناب را تكان میداد، تا اینكه بالاخره طناب جا بجا شد، پس اسب خودش را آزاد كرد و فرار كرد. اما سگ تماماً سوخته شده بود و در دنده ها لگد خورده بود، دنده های شكسته و چیزهایی به این شکل. اما حتی در آنزمان، او همواره به تلاش برای كمك به اسب ادامه می داد زیرا آن ها در آنجا با هم بودند.        
او اسب را دوست داشت یا شاید بعنوان رهبرش در نظر میگرفت. سگ ها یا حیوانات، بیشتر یه جوری گروهی، موجودات گروهی هستند، اگر رهبری نداشته باشند، موجود دیگری را انتخاب می كنند تا رهبرشان یا محافظشان باشد، تا محافظت كند. یا سگ یك رهبر بود تلاش می كرد به اسب كمك كند، یا اسب توسط سگ بعنوان رهبر گروهش در نظر گرفته شده بود. "مهم نیست چه، ما یك گروه هستیم،" آنها یك گروه هستند. پس، باید به اعضای گروهش كمك كند. حیوانات اینطور عمل می كند.
ما انسان ها همیشه اینطور نیستیم.
ازاینرو منظورم این است كه سگ برای كمك به اسب هر كاری را انجام داد. میدانست كه دردسر خواهد داشت. او اونقدرها هم احمق نیست. اما چون امنیت اسب را در نظر می گرفت فقط باید اینكار را می كرد. او خودش را فراموش كرد.
و ما نیز در تلویزیون استاد اعظم داستان های زیادی از سگ های دیگر را شنیدم. آنها فداكاری می كنند تا به دیگران كمك كنند.
حتی سگ در كاخ سفید سعی كرد از رئیس جمهور اُوباما محافظت كند و حتی بارها تیرباران شده بود؛ او باز هم تسلیم نمی شد. حتی با گلوله در همه ي بدنش؛ هنوز هم به محافظت و گرفتن مزاحم ادامه داد تا اینكه افراد امنیتی آمدند. حیوانات اینطور هستند.
برای این، برای حیوانات كار می كنم. من به آنها احترام می گذارم؛ من شجاعت، فداكاری و اصالت آنها را تحسین می كنم. به همین دلیل است كه می خواهم به حیوانات كمك كنم.
سزاوار رنج كشیدن در گوشه های تاریك هیچ كشتارخانه ای نیستند و باهاشون مانند اشغال یا نوعی موجودات بدون درك رفتار كنند. مثل یك شیء. احساس نمی كنم سزاوار این رفتار باشند. احساس نمی كنم با وجود اینكه بسیار شایسته، بسیار مهربان، بسیار اصیل هستند، باید اینطوری رنج بكشند.          
نه فقط سگ ها،
همه حیوانات، آنها هم به یكدیگر كمك می كنند.
ما در تلویزیون [استاد اعظم] كلیپ های زیادی را در این باره نشان می دهیم و این میلیون ها، یا ملیاردها افراد را تحت تاثیر قرار میدهد. با دیدن این كلیپ ها از حیوانات چنین اصیل و چنین بامحبت، حداقل بعضی ها تحت تاثیر قرار میگیرند. آنها تحت تاثیر قرار میگیرند و ازنو  فكر میكنند، چنانچه اصلاً دگربار گوشت حیوانات را بخورند. این هم به سیاره وگان كمك می كند. بنابراین، شما فرا می گیرید. می آموزید.
سعی كنید اصالت درون خودتان را بیدار كنید.
آنرا دارید. اجازه ندهید موقعیت، اجازه ندهید هیچ چیز مادی یا حتی چیزهای مقدس شما را از اصالت خودتان، طبیعت ارجمند و مقدس خودتان منحرف كند. به خودتان آموزش بدهید، از نو به خودتان آموزش بدهید.  
خودتان را بخاطر بیاوردید، كه شما مثل این نیستید. 
شما از بهشت هستید و در حال بازگشت به بهشت هستید، پس برای سفرتان به خانه با هدایای آماده باشید. با هدایا، نه برای خودتان، برای دیگران. این هدیه ای است كه با خودتان به بهشت حمل خواهید كرد، به خانه حمل میكنید.  
هر وقت بیرون به جای دوری می روید، در برگشت، برای اعضای خانواده اتان هدایایی می آوردید، نه؟ یا قبل از اینكه بروید، شاید نمی دانید اگر برمی گردید یا نه، یا شاید شما برنمی گردید، پس شما یك چیزی هدیه می دهید، "این برای شماست تا مرا بخاطر بیاوردید"     
فقط نگیرید، تمام مدت اهدا كنید! 
دلیل اینكه نمی خواهم شما به من اهدایی كنید نیز این است كه من حریص نیستم، بلكه همچنین می خواهم بدانید كه ما نباید بگیریم؛ ما رهروان، نباید بگیریم. 
ما باید اهدا كنیم، اگر داشته باشیم،
یا حداقل با مسرت از كسانی كه اهدایی می كنند پشتیبانی كنیم
من نمی گیرم و بعد شما می گیرید، این شیوه ای نیست كه می بایستی از یك آموزگار تعلیم بگیرید. شما از مثال یاد می گیرید. حتی نه از صحبت های من. از مثال یاد می گیرید. اینكار را بكنید
آن را چنین مشکل نکنید که حتی اگر مایل باشم به دیگران هدیه ای بدهم، سعی کنید مانع من شوید یا باعث شوید احساس بدی باشه که بهشان اهدایی می كنم. اینکار را نکنید.  
شما باید خوشحال باشید كه شخصی چیزی از كسی یا از استاد دریافت می كند. باید خوشحال باشید درست مثل اینكه شما آنی هستید كه دریافت می كند! این روش و رفتار است. یادتان باشه. یادتان باشه.  
آموزش بودا را بیاد داشته باشید. نمی دانم در اینجا چند تا دین دارید، فقط من بیشتر با تدریس بودا آشنا هستم. زیرا بودا، بسیار صحبت كرد. او تقویم بزرگی داشت. به مدت ۴۰ سال موعظه كرد. تا سن جا افتاده ۸۰ سالگی زندگی كرد. پس، در طول تمام این سال ها، صحبت كرد، و افرادی تعالیم او را ثبت كردند.
بودا گفت، آن كسی كه اهدایی می كند اجر دارد.
البته اگر با پاكی و عشق بدهید. در غیر اینصورت، ممكن است اجر هم داشته باشید، اما كم. یا اجرتان به چیزی تبدیل خواهد شد كه برایتان خیلی مساعد نیست، با اینكه آن را كسب كردید. 
بنابراین، بودا گفت،
"اگر با صداقت و عشق بدهید،  اجرتان بسیار زیاد است."
اما شخصی که اهدایی نمی کند، اما خوشنود حمایت كننده و خوشحال است برای آن كسی كه هدیه ای می دهد و خوشحال برای كسی كه دریافت می كند است نیز اجر دریافت میكند. این را به یاد داشته باشید. فقط این را بخاطر داشته باشید. 
ازتان نمی خواهم چیزی اهدا كنید. انتظار ندارم چیزی بدهید. بارها به شما گفتم حتی اگر شما در قلب یا با روحیه حمایت كننده باشید، این هم خیلی خوب است. واقعاً ازتان نمی خواهم چیزی به كسی اهدا كنید. فقط دارم برایتان بازگو می كنم و بعد شما تصمیم بگیرید. 
شما باید خوب تصمیم بگیرید، شرافتمندانه تصمیم بگیرید.
من را سر افراز كنید. والدین خودتان را سرفراز كنید. اجداتان را كه به این پایین نگاه می كنند سرفراز كنید. فرزندانتان را سرفراز كنید. خانواده اتان را سرفراز كنید.  و من ازتان تشكر میكنم برای اینكه اینكار را می كنید.  
    یك چیز دیگر. فقط قبل از اینكه برم یك داستان دیگری یادم آمد. اشکالی ندارد؟ (بله.) یك داستان دیگر؟ چون وقت غذای شماست. نگران نباشید، غذای شما فرار نمی كند. هر روز وعده های غذایی تان را دارید. اما من را، همیشه ندارید. خُب، من را ببخشید اگر بعضی وقتها دیر می كنم، یا به موقع نمیایم.  
كارهای زیاد دیگری برای انجام دادن دارم. در حال حاضر سگ هایم را ترك كردم. حتی اگر چه دلم برایشان تنگ شده، اما این روزها آنها را نمی بینم، تا بتوانم روی شما تمركز كنم. چون من كارهای دیگری هم دارم. اگر روی شما و سگ ها (تمركز كنم) ، همیشه نمی توانم به این فكر كنم كه چگونه کار تلویزیون استاد اعظم را كامل كنم. بنابراین، فقط نمی توانم همه چیز را داشته باشم.  
هر چی را كه بتوانم ول می كنم. و سگ های بیچاره ام، البته، نمی توانند اعتراض كنند، پس در حال حاضر آنها را ترك كردم. اگر بعداً وقت داشته باشم سعی خواهم كرد تا جبران كنم. دیگر نمی دانم. یك داستان دیگری در مورد اهدا كردن وجود دارد. 
Picture
بی قید و شرط راهش است
https://youtu.be/ISuqWLDWtUY
 
یك فرد غیر سالك بود كه همیشه به راهبی كه تمام مدت در انزوا و اعتكاف بود اهدایی می كرد، تا باعث شود همه چیز راحت شود. هر چیزی كه نیاز داشت به او می داد.  
و بعد هر چه بیشتر اهدا می كرد، كسب و كارش رونق بیشتری می گرفت. و شنانس و خوشبختی و همه چیز. بنابراین به اهدا كردن بیشتر ادامه داد.
اما بعد یك روز فكر كرد، "اگر فقط به شاگرد یك استاد اهدا می كنم و اینقدر اجر و شانس؛ اگر به خود استاد اهدا كنم،" استاد این راهب، "خیلی بیشتر دارا خواهم شد."          
پس، از اون به بعد، به جای اون، یك كمك بلاعوض، منظورم یك پیشكش، به استاد داد. و كسب و كارش بهتر از پیش نشد، حتی بدتر شد. بنابراین یك روز، احساس بسیار بدی داشت، سراغ آن راهب شاگرد رفت، نه استاد، بلكه راهب شاگرد كه قبلاً همیشه بهش اهدا می كرد. 
و سوال كرد، "قبلاً، به تو اهدا می كردم. هر چه، هر روز بیشتر از تو مراقبت می كرم، هر روز كسب و كار م بهتر بود، و زندگیم، همه چیز بهتر بود...خانواده ام بهتر بود. و بعدش، به استادت اهدا كردم، چون فكر میكنم استاد باید بزرگتر باشه، برایم اجر بیشتریه، و بعد از آن كسب و كارم خراب شده است. به چه سبب اینگونه است؟"     
ازآنرو، راهب گفت، "چون قبلاً با پاکی قلب اهدا می كردی، فقط برای اینكه از من مراقبت كنی و چیزی نمیخواستی. و تبعیض قائل نمیشدی، نظر باینكه كه من فقط یك راهب عادی هستم، آنگاه خداوند بی رویه به تو داد. 
درست مثل شیوه ای كه بدون تبعض و بدون قید و شرط به من اهدا كردی، خدا هم همینطور به تو اهدا كرد. اما بعد از اینكه تبعیض قائل شدی، ارزیابی كردی، فكر این را كردی كه استاد از من بهتر است، و شروع كردی به استاد اهدا كنی، ازاینرو خداوند هم ارزیابی خواهد كرد. خدا هم تبعیض قائل خواهد شد، فكر می كند آیا تو شایسته هستی تا چیزی، شانسی یا اجری به تو داده شود یا نه،
بنابراین، بی قید و شرط بودن راهش است.
خوشحال باشید اگر كس دیگری اعتبار، هدیه یا هرچیزی را به كسب می كند،
شایسته باشید. شریف باشید. بودا باشید.
دارم بهتان چه چیزی می گویم، اگر فكر می كنید كه در درون مالك بودا هستید، بیدارش كنید. اگر حتی فقط یك بودا آینده هستید، هم اكنون از این به بعد آماده باشید. چون شاهزاده، ولیعهد، از زمانیكه جوان بود، مجبور بود خودش را از قبل آماده كند تا پادشاه شود. میداند كه پادشاه میشود، اما باید از سنین كم از همین الان قبلاً آماده باشد.  
خود را آماده كنید برای اینكه یك استاد باشید، استاد اعظم باشید، بودا باشید. مسیح باشید. تمام مدت آماده باشید.

Comments are closed.

    Categories

    All
    Animals
    Daily Wisdom
    Diet & Health
    Inspiration
    Visions & Prophecies

Powered by Create your own unique website with customizable templates.
  • حکمت معنوی
  • حکمت روزانه
  • زبان
    • English/Vietnamese