اخبار خوب الهام بخش در حمایت از اوکراین، قسمت 5 (Inspiring Good News in Support of Ukraine, P5)10/29/2023
سریال ویژه گلچینی از یك کنفرانس بین استاد اعظم چینگ های (وگان) و اعضای تیم تلویزیون استاد اعظم (جمعاً وگان) "اخبار خوب الهام بخش در حمایت از اوکراین،" قسمت 5 از 7 ، 18 مارس، 2022 https://suprememastertv.com/en1/v/166222255935.html THE WHOLE WORLD WANTS TO HELP کل دنیا می خواهد کمک کند شاگرد: کمی پیش چند خبر خوب از جانب دواطلبان بریتانیا بود. آنها خیلی سریع برای رساندن تجهیزات پزشکی از انگلستان به خط مقدم اوکرین عمل کردند. در نتیجه، در عرض دو سه روز، 1000 مایل (1610 کیلومتر) را در شش کشور زیر پوشش قرار دادند. واگن های بار شده پر از کیت های پزشکی، کیت تروما و تنظیم کننده های اکسیژن را حمل می کردند. فقط در دو روز هزار مایل را زیر پوشش قرار دادند، براستی برای اینکه به خط مقدم کمک کنند. استاد اعظم: هر قدر کم، هر قدر زیاد، سهم خودشان را اجرا کردند. این لطف و محبت بسیار زیادی از جانب آنهاست. کل دنیا می خواهد کمک کند. تا حالا چنین جنگی را ندیده بودم. نه از آنی که من ازش آگاهی دارم. شاید چیز زیادی در باره جنگ نمی دانستم. هیچوقت علاقه ای نداشتم. چون بیشتر با هم می جنگند، و کشورهای دیگر می پرند تو و همه اینها از نظر نظامی. اما بنظر میرسد این جنگ همه را عصبانی می کند. و همه کمک می کنند. کشورهای کوچک، کشورهای بزرگ، جزایر کوچک، عظیم الچثه بزرگی مثل چین نیز حتی می پرد برای کمک کردن، چون مردم فقط تحت تاثیر هستند. بی عدالتی را حس می کنند و درد مردم اوکراین را احساس می کنند، به گونه ای که تعجب می کنند، "چرا؟ چرا روسیه آمد و آنها را کشت؟" هیچ دلیلی وجود نداره. همچنین، یک عضله ی بزرگ نمی خواست کمک کند، آن هم مردم را عصبانی کرد. بنابراین شخصاً، سعی می کنند کاری که می توانند را انجام دهند. و اینکار آنها خیلی خوب است. حداقل مردم اوکراین احساس آرامش و دلگرمی خواهند کرد تا از مردم خودشان و کشورشان محافظت کنند. یکصد و چهل هزار نفر برگشتند تا بجنگند. در ابتداد، شاید فقط فکر می کردند، "خُب، برای مدتی میروند و احتمالاً می توانند برگردند. این جنگ به پایان خواهد رسید. اما حالا هیچ پایانی ندیدند، پس در عوض برای مبارزه برگشتند. یا شاید فقط خانواده اشان را به آنجا بردند تا آنها را در آنجا مستقر کنند، و بعد برگشتند. اگر من اوکراینی بودم، اینکار را می کردم. اگر یکی از آنها بودم، من اینکار را می کردم. فقط یک کار متفاوتی برای انجام دادن دارم، همین. ما با مبلغ فروتنانه 100 هزار دلار امریکا کمک کردم. میدانم که چیز زیادی نیست، اما اگر همه چیزی بدهند، آنوقت برای اوکراینیها خوب خواهد بود. ما فقط یک کم کمک فروتنانه، بعنوان مثال، برای پناهندگان، یا سالمندان که در آنجا گیر افتاده اند، برای ضروریتشان، به آنها ارائه می دهیم. هر چیزی کمک می کند. ای کاش می توانستم بیشتر کمک کنم، اما ما نیز به دلیل کووید و همه اینها در دشواری هستیم. و تلویزیون استاد اعظم، و ما بهر حال بهر نحوی که بتوانیم به کمک کردن بهشون ادامه میدهیم. اما قلب ما و دعاهای ما با آنهاست. فقط از نظر مالی به آنها کمک نمی کنیم- ما برایشان دعا میکنیم. این خیلی مهم است. PRAYER IS VERY POWERFUL
https://youtu.be/xAfsT5L5jOI دعا بسیار قدرتمند است https://youtu.be/xAfsT5L5jOI دعا بسیار قدرتمند است، بسیار قدرتمند. براستی بعضی اشخاص این را درک نمی کنند، اما وقتی از صمیم قلب برای شخص دیگری دعا می کنید، بسیار قدرتمند است. فیلمی به نام "شهر اختری" را بخاطر دارید؟ آن دکتر، فقط یکنفر، برای او دعا کرد، و بعد او کمک گرفت. یک کسی باید دعا کند، اگر آن شخص به دلیل رنج بیش از حد و غافلگیر شدن، هول و تشویش ناگهانی بسیار نتواند دعا کند، یا شاید تا به حال نمی دانست چگونه دعا کند. یا به بهشت و جهنم یا به چیزی اعتقاد ندارد، به این دلیل نمی تواند دعا کند. بنابراین حتی اگر یک نفر برای شما دعا کند، کمک را دریافت می کنید، اینطوری است. اینطوریه. یا شما برای خودتان دعا کنید. اما باید صادقانه باشد. در فیلم "شهر اختری" اینطور است، این حقیقت دارد. وقتی کسی می گوید، "من برای شما دعا می کنم." بسیار قدرتمند است. و اگر اینکار را انجام دهند، بسیار قدرتمند، بسیار سودمند است. چون این یک عمل فداکارانه و بی قید و شرط و کردار حاوی مهربانی صمیمانه است. به این دلیل بهشت را تحت تاثیر قرار می دهد. هر کاری که بی قید و شرط برای شخص دیگری انجام می دهید، باعث پیشرفت شما می شود، و به فردی که برایش دعا می کنید نیز کمک می کند. این بهشت را تحت تاثیر قرار خواهد داد. به همین دلیل است که به شما گفتم، سربازان، جوانان اوکراین که ماندند تا مبارزه کنند، حتی با اینکه می دانند که ممکن است بمیرند یا زخمی شوند یا معلول شوند، باز هم این کار را انجام می دهند. آنها خیلی بزرگ منش هستند. حالا ماهیت آن را درک می کنید؟ و قاعده کلی و مرام آن را. پس از من نپرسید که چرا آنها گیاهخوار نیستند و معنوی نیستند. فقط عملکرد ظاهری نیست که بحساب می اید. بسیاری از مردم گیاهخوار هستند، اما نه به این اندازه بی قید و شرط. یک محافظ نامرئی حتی برادران و خواهران خودتان، چندین بار زیر سئوال قرار می دهند که به چه چیزی نیاز دارم. مثالاً، مانند اینکه بارها، حتی می خواستم یک سینک، یک سینک راحت برای شستن ظرفها بخرم. این سنیک دندانپزشکی، سنیک آزمایشگاهی که شبیه یک کاسه است را برایم خریدند، در واقع توسط دندانپزشک استفاده میشود. خیلی کوچیک هستند. بعضی از شما میدانید. او شاهدش بود. من گفتم، " اه نه، این خوب نیست." چون برای مثال برای بیرون بردن آب، تمیز کردن و پاک کردن کف زمین نمی توانیم از یک سطل استفاده کنیم. و بعداً آن را به یک بزرگتر تغییر دادند. اما در جای دیگری، زیرا مجبور شدم به جای دیگری نقل مکان کنم، دوباره آن را آوردند. سنیک دندانپزشکی، برای تف کردن، واقعاً همینطور است. مثلاً، شما رفقاً این دستگاه های خودپرداز را آب دارید. من هیچوقت نداشتم. همیشه مجبور بودم آب خودم را بجوشانم. و گاهی آنقدر سرم شلوغ است، فراموش می کنم، و آب جوشیدنش را تمام می کند، و تابه اش داغون شده بود. سرم شلوغه، می دانید؟ آشپزخانه جایی نیست که دفتر کار هست، مثلاً اینطور. و بعداً، بعد از اینکه متوجه شدم که می توانم یک دستگاه شخصی خودپرداز آب داشته باشم، کوچکترین ممکن را خریدند. و سپس آن را بدون شیر آب یخ خریدند. همانی که شما همیشه دارید. سه تا دارد. گرم، داغ، سرد. نمیخواستند آنی که حاوی آب سرده را برایم بخرند، و گفتند استاد از آن استفاده نخواهد کرد. استاد به آن نیاز ندارد. استاد به آب سرد نیاز ندارد. بله، شما بچه ها لازم دارید. اما من حق ندارم. خدایا، همش پول من هست. آنها را سرزنش نمی کنم. شاید این فقط کارمای دنیا است. اما آنها باید ابزار بدی بوده باشند تا این نوع کارمای بد را به مرحله عمل برسانند. بسیاری از چیزهایی که شما بچه ها دارید، من اطلاع ندارم؛ مگر اینکه من آنرا پیشنهاد بدهم چون یک سری از آنها را در اینترنت دیدم و سپس از شما خواستم که بخرید تا ببینید آیا کار می کند. درست مثل ارتینگ. و من قبلاً به شما بچه ها گفتم این و آن را بخرید، هر چه می خواهید. و بعد تشک را نیز بخرید تا بتوانید روی آن بنشینید و مدیتیشن کنید. وقتی من برای اولین بار از یکی از برادران شما پرسیدم، او همچنین گفت، "اه، این خیلی گران است،" اما شما برای من پربها تر هستید، نه آن اسباب. شما ارزشمند هستید. منظورم اینه که شما عزیز هستید. شما ارزشمند هستید، نمی نوان با پول حساب کنید. به همین دلیل به شما گفتم هر چیزی که لازم دارید را درخواست کنید. البته هر چیزی که نیاز دارید، نه به هر چه طمع دارید. در تمام این مدت، شما می توانستید هر چیزی را که نیاز دارید درخواست کنید. هر چیزی که نیاز دارید، سفارش دهید. خُب، نه فقط حالا، از مدتها پیش این را می دانستید. من فقط برایتان بازگو می کنم. من نسبت به شما بخیل نیستم. چرا مردم نسبت به من بخیل هستند؟ چرا؟ همواره در تعجب هستم که چطور ممکنه؟ نباید اینطور باشه. اینطور نیست که من چیزهای لوکسی را درخواست میکنم. این فقط چیزی برای درد و آرامش من هست، تا بتوانم به کارم ادامه دهم. نه با یک دست که دارد پاهام را ماساژ میدهد و دست دیگر در کامپیوتر تایپ میکنه. و مجبورم مدام پلک چشم هایم را بهم بزنم چون درد داره، و زمان بیشتری طول می کشد تا هر نمایشی را که برایم ارسال می کنید بررسی کنم. چون چشم هام همش پلک میزند و درد میکنه. چرا هرکدام از شما بتوانید هرچیزی را که میخواهید درخواست کنید؟ و چرا من نتوانم؟ می بینید غیر منطقیه؟ نه؟ نه اینکه در مورد این صحبت کنیم که من کسی هستم که خانواده را تامین می کند. منظورم این است که بیشتر دارایی از کار خودم به دست می آید. و هنوز باید برای آن کار کنم. منظور این است که، من به شرکت برای مرتب کردن بسته ها و فرستادنشان به اداره پست نمی روم یا ساندویچ ژامبون گیاهی یا هر چیز دیگری را درست نمی کنم، اما آنرا بصورت متفاوتی انجام می دهم. من پشتیبان و حمایت کننده آن هستم. من هم اینکار اداری را برای این مشغله انجام میدهم. اینطور نیست که من هیچ کاری نمی کنم. و تمام طراحی هایم و همه اینها را، همه را به تنهایی طراحی می کنم. هیچکس چیزی به من کمک نمی کند. جویای هیچ مشورتی نمی شوم، همه اینکارها تمام طرح ها و همه این چیزها، همه را خودم انجام می دهم. و بعد جدا از صحبت کردن با شماها، باید این و آن را برای شماها، برای خودم سازماندهی کنم. خدایا. دُرست. فقط برایتان بازگو می کنم، انسان ها خیلی با مزه هستند. چطور میتونن اینقدر سطحی فکر کنند؟ من استادشون هستم، ای بابا. من کسی هستم که برای همه آنها پول در می اورد! و خیلی دقیق ازشون برای شما بیرون نمی روم، ولی آنرا سفارش می دهم. من دستور دادم بخرند و پولش را می دهم. شما این را می دانید. نه، از شما نمی خواهم که از من تشکر کنید، ولی منظورم اینه که من واقعاً از مردم مراقبت می کنم. چطوره که مردم فقط آنچه را که نیاز دارم به من نمی دهند؟ چگونه در تمام این دهه ها چرا چیزی از من یاد نگرفتند؟ این چیزیست که می پرسم. چگونه عشق اینقدر اندک است؟ اینقدر کم، یا زیر صفر؟ و شاگردان خود من؟ پس حالا باورم می کنید که بعضی از به اصطلاح- شاگردانم هنوز در سطح جهنم هستند. و باور می کنید که بعضی افراد واقعاً به قصد ترور من وارد شدند. چندتا آدم بی عقل. بعضی از مردم اینگونه هستند. آنها افراد مشهور را دوست ندارند، افراد ثروتمند را دوست ندارند، وقتی خودشان نیستند. پس، راه های زیادی را امتحان کردند و تقریباً مرا گرفتند! حداقل یکی، سه بار سوء قصد کرد، اما می دانید چه کسی از من محافظت کرد؟ حدس بزنید چه کسی در این سه بار از من محافظت کرد. (اشخاص حیوانات؟) عشق خوب. وقتی هنوز زنده بود. او بطور نامرئی کاری انجام داد تا آن سوء قصد را تغییر دهد یا از آن جلوگیری کند. البته، من بی نهایت از او تشکر می کنم. و او الان هنوز هم حامی من هست، بطور نامرئی . او برگشته. بطور نامرئی از من محافظت می کند، به من این و آن را می گوید. به شما گفتم که این یک عشق بی پایان است. و بهتون گفتم که نمی دانم چگونه این جور عشق را جبران کنم. عشق را جبران کنم. او فقط میگوید چون او مرا دوست دارد. آن داستان را بخاطر دارید؟ که من در مورد او برایتان تعریف کردم؟ حتی با اینکه حالا مرده است، و شبیه این نیست که با هم در رابطه ای باشیم یا چیزی. حتی با این حال برگشته، سختی را بعنوان یک شخص سگ تحمل می کند. و بعد از آن، نمی تواند بعنوان یک شخص سگ برگردد، دوباره بطور نامرئی یک محافظ شد. به اسثتنای اینکه بسیار بلند قد است، بیش از دو- سه متر بلند. او را نمی بینید. باید به شیوه ای که من برای عکس گرفتن به سوی بالا به درختان نگاه میکنم، رو به بالا بنگرید. زیباست. موجودی زیبا. چه موجود شگفت انگیزی! نمی دانم چطور استحاق این را دارم، اما، من فقط از او تشکر می کنم. (براستی، شما مطمئنا شایسته آن هستید، استاد.) شکر خدا. خدا را شکر. ممنون برای همه اینها. گفتم: ولی چرا حتی بعنوان یک شخص سگ برگشتی؟ برایم؟ این زندگی یک شخص- سگ است. من خودم دوست ندارم یک شخص- سگ باشم. چرا بعنوان یک شخص- سگ برگشتی؟ او گفت: "چون شما کسی را ندارید." منظورش واقعاً از لحاظ فیزیکی نیست. منظورش اینه که من دوستی ندارم، که واقعاً از من محافظت کند. کسی که واقعاً حاضر باشه برای من بمیرد. منظورش این بود. اما او حاضراست که برای من بمیرد، البته، اینکار را کرد. او مقداری کارما گرفت و ضربه خورد. تمام این عمر، زندگیم، ، حالا حتی تمام زندگیم، مجبور هستم بی وقفه درحال دویدن باشم. دیگر مایل نیستم فرار کنم. من خسته ام، بابا. قبل از این آسان تر بود، فقط کیفم را برمی داشتم و می رفتم. حالا اگر مجبور باشم جایی بروم، یک چیز عمده ای است. یک عالمه کار، ابزارهای زیادی، کامپیوترهای زیادی، دوربین های زیادی برای چیزهای متفاوتی. Comments are closed.
|