دلیل اینکه ما زیاد می خوابیم برای این است که روح ما خسته شده است. حوصله اش از دست بدن مان سر رفته است. او فقط گذاشت و رفت. یا همین طور وقتی ما می میریم، بله؟ از آنجایی که روح دیگرهیچ استفاده ای از بدن، این وسیله نقلیه، پیدا نکرده است، بنابراین فقط می رود. برایش آسان است که یكی دیگر را پیدا کند. بنابراین، برای ما، مردن یك مسئله بزرگ است. اصلاً اینطور نیست. مرگ درست مانند زمانی است که شما مدیتیشن می کنید و به خلسه می روید، و بعد برمی گردید. همین. این مرگ است. مسئله بزرگی نیست. و آن حتی بهتر است، زیرا که در آن زمان از قید بدن آزاد می شویم. می توانیم در یك لحظه هر جایی باشیم، و هر کاری را که مایل هستیم انجام می دهیم. کنترل کامل قدرتمان را داریم. در حال حاضر، بدن داریم. و بدن بسیاری از فعالیت ها، تفکر، آگاهی و پیشرفت امان را مانع می شود. تنها بخاطر بدن. گاهی اوقات شما می خواهید مدیتیشن کنید، بدن خسته است و شما بخواب می روید. گاهی شما می خواهید این یا آن کار را انجام دهید، و بدن خسته است، و سپس بخواب می روید. گاهی اوقات می خواهید بیشتر مدیتیشن کنید، و آنوقت نمی توانید برای اینکه بدن شما خیلی خسته است. و در این دنیا هر جایی که باید برویم، ما باید اتوبوس، قطار یا هواپیما سوار شویم، که وقت زیادی می گیرد. وقتی که از دست این بدن خلاص شدیم، ما آزاد هستیم. خیلی خیلی آزاد. هر جایی که مایل هستید بروید، فقط در مورد آن فکر کنید، شما آنجا هستید. این آزادی است. اما در طول مدیتیشن، ما تا حدودی آزاد هستیم. نگران نباشید، شما همه بودا هستید. باور کنید این چیزیست که من می دانم. این تنها چیزیست که می دانم. اما بعد چه، می دانید؟ من نمی توانم این را برای شما تفسیر کنم: شما خودتان باید آن را پیدا کنید. ما همه بودا هستیم، این فقط ذهن است که مشکل درست می کند. مغز آن واحدی است که برای ما مشکل ایجاد می کند، که ما را وادار می کند این و آن کار را انجام دهیم، همه چیزها یی را که ما نمی خواهیم انجام دهیم - قهوه می خوریم در حالی که مایل هستیم که ترك کنیم، می دانید، سیگار می کشیم در حالی که مایل هستیم ترك کنیم، یا هر چیز دیگری را انجام می دهیم. این فقط مغز است. مغز گاهی نمی تواند پیام کامل را از روح دریافت کند، زیرا که آن مانند یك فیلتر است. گاهی اوقات، فیلتر بسیار موثر نیست، و تمام سفارشات از طرف روح به نحوی تحریف خواهد شد و بنابراین کارها را اشتباهی انجام می دهیم، ما کارها را به طرز صحیح انجام نمی دهیم. به این دلیل است که ما از هم ناامید شده ایم، چون ما نمی توانیم همسان یك واحد باشیم. بدون بدن، بدون ذهن، ما کاملاً یكدیكر را درك می کنیم. ما اصلاً نیازی به صحبت کردن نداریم. تمام مشکلات در این جهان از بدن و ذهن، مغز سر چشمه میگیرند، درك مستقیم (الهام) شما می داند چه انجام دهد، اما مغز شما به دلیل عادت، به دلیل تجربه ایی که در گذشته آموخته اید، تداخل می کند، مثل، باشه، اگر من این کار را انجام دهم، مشکل خواهم داشت. اما این دفعه متفاوت است! این فقط به نظر مشابه می رسد،اما این طور نیست. و ذهن شما فکر می کند، "نه آخرین بار این کار را کردم، مشکل داشتم. این دفعه، بهتر است که دوباره این کار را نکنم." چیزهایی شبیه به این. بنابراین، این تداخل زیادی از سمت مغز است، و ما را به ستوه در می آورد. و زن و شوهر رفتار خوبی با هم ندارند، دوستان با هم مشاجره می کنند، و کارگران و رئیس نمی توانند متوجه یكدیگر شوند. تمام اینها به خاطر مغز است، فیلتر: پیغام ما را به درستی ترجمعه نمی کند. اما آن یكی، آن یك حقیقی، آن یك واقعي، خود ما، آن بودا، همیشه صحیح است. به همین دلیل است که ما باید همیشه به منشاء بر گردیم. هر وقت شما مشکلی دارید، سعی کنید یك مدت کوتاهی روی آن مدیتیشن کنید. و بعد شما احساس بهتری خواهید داشت. شما پاسخ را بهتر متوجه می شوید. میدانید چه ؟ اگر ما مجبور نباشیم که به هر دلیلی با مغز ارتباط برقرار کنیم، با هم به خوبی کنار می آییم. بعنوان مثال گاهی اگر شما فقط بروید بیرون و با هم تفریح کنید و لذت ببرید، متوجه می شوید که مشکل کمتری دارید. اما اگر شما مجبور باشید با کسی همکاری کنید، این زمانی است که مشکلات شروع می شود. شما اینطور فکر می کنید و او آنطور فکر می کند. و شما مایل هستید که او به این صورت صحبت کند، اما او متوجه نمیشود، و به آن صورت عمل می کند. و این چگونگی است که مسائل هستند - هر چه، میدانید، هر چه. بنابراین ما به خاطر روح درون یكدیگر را دوست داریم، زیرا که همسان و از منشاء یكسان هستیم. درغیر اینصورت، اگر ما به اعتماد کردن بر مغز ادامه دهیم، هرگز نمی توانیم دوستی پیدا کنیم یا هرگز نمی توانیم با کسی ازدواج کنیم، زیرا که همش مغز است. همه اینها تجربه های متفاوت است، و به خاطر سوابق امان همه ما به طور متفاوتی واکنش نشان می دهیم. اطلاعات مغز دستورالعمل جهت متفاوتی را ارائه می دهد. فقط همین است. به این دیل است که هیچکس واقعاً بد نیست، هیچکس واقعاً خوب نیست، این فقط مغز است. همه ما در درون خوب هستیم. پس حالا، بعد از اینکه ما باهوش تر هستیم، باید به خردممندی امان بیشتر از مغز گوش فرا دهیم، و ما مشکل کمتری داریم. به هر حال، این فقط تئوری است. اما بهر حال شما احساس خوبی دارید، درست؟ بعد از مدیتیشن؟ بعد از همه این سالها؟ قطَعاً، نه؟ بله، حدس می زنم اینطوره. زیرا من احساس بهتری دارم. تنها زمانی که من احساس خوبی ندارم وقتی است که با شما - با این بچه ها، با هر کسی هستم. نه، نه من شوخی می کنم. وقتی ما با هم کار می کنیم، این زمانی است که مسائل اشتباهی پیش می رود. بسیار دشوار است که یكدیگر را درك کنیم. نقل قول از استاد اعظم چینگ های، ۶۹۶ آزادی فراتر از بدن و ذهن https://youtu.be/TIwNSSuuqqs Comments are closed.
|